سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شــعـــرکـــده

همدرد

 

           دلمویه های ذولفقار در سوگ امیر المومنین(ع)

 

دلگرمی ام از دست های توست      دلگرمی ات ازدست های من

دیگر زبان سرخ من بسته است         حرفی بزن ای آشنای من!

 

آری زیادی  بودم از اول       این را خودم هم خوب می دانم

وقتی تو عدل کاملی   دیگر        جایی نمی ماند برای من

 

شاید دلم از جنس فولاد است  اما تورا من خوب می فهمم

لطف عمر ها را نمی خواهم  تنها تو هستی پیشوای من

 

تقویم ها  نام غدیرت را   از ذهن دنیا پاک می کردند

ای وای برمن   وای بر من وای ... بیرون نمی آمد صدای من

 

هرچند من تندیسی از خشمم- تاریخی از سرکش ترین سرها-

شاعر شدم مثل تومی بینی؟. زیبا شده حال و هوای من

 

یادت می آید روزهای جنگ     -  ما دستمان در دست یکدیگر-

من زخم می خوردم به جای تو... تو زخم می خوردی به جای من

 

دیروز ما همرزم هم بودیم       امروز ما همدرد   هم هستیم

فرق دوتای  تو سخن  دارد  از حکمت فرق دوتای  من

 

تو رستگار لحظه هایی سرخ  من سوگوار لحظه هایی که

دلگرمی ام از دست هایت بود  دلگرمی ات از دست های من