با نقدي بر مشائي نامه الحادي حسين خوان به روزم:
نقدي توحيدي - عقيدتي بر مشائينامه الحادي حسين خان
نه تنها آقاي مشـائي با ايده هاي اومانيستي راه شرک آلود انسان گرائي مطلق،غفلت از ربوبيت و اگزيستانسياليستها را به شکل خزنـده وآرام، باعـوام فـريبي در پيـش گـرفـته و سروش ديگري شـده، بلکه حاميـان وي نيز پا را فراتر گذاشته، و ضمـن ارائه اشعار الحادي و پر ازغلـط ادبي و عقيدتي، آن هم به شيوه مليجکـان دربار در وصف مشائي القـاب ناروائي همچون عمرسعد،طلحه،عدالت ستيزوغيره را به منتقدين خود نسبت مي دهند.دوستان عزيز،چند روز قـبل شخصي به نام اميرطاهر حسين خان در وبلاگ خود که با ادبـياتي لمپـن، علي الخصوص درعرصه رسانه به ديگران القابي مثل عمـر سعـد، طلـحه، زر پرست، عدالـت ستيز را نسبت مي داد و حتما الان منتظـر جـوابيه منه که من براي آخـرين بار در اين بـرحه از زمان، درباره کسي که ارزش مطلب نوشتـن نداره، چيـزي مي نـويسم. آقاي حسين خان اولا من کجا و دکتر عزيز کجا که شما منو شمشير زن دکترقاليباف خطاب کرديد. گرچه من به اين شير مرد عرصه خدمت بي منت و علم و اخلاق، اين سرباز ولايت که بي اذن رهبر حتي لب از لب باز نمي کنه ، اين سردار عشق، اين سردار مظلوم و دوست داشتني علاقه ويژه دارم و افتخار مي کنم نفر آخر صف سربازاش باشـم. ولي ايـشون حتي اسـم من رو هم نمي دونه و شايد اصلا منو نديده باشه. اينکه من توي سازماني کار ميکنم که ايشون در رأس اين سازمانه دليل نمي شه که من رو به ايشـون مـنتصب کـنيـد، که صد البته براي من افتخاره. ولي من کجا و اين مرد بزرگ کجا. چرا بيخودي براي اينکه خودتون رو تبرئه کـنـيد به هـر ابزار و هـر کار کثيفي دست مي زنيد. و اما اگه تو ايـن زمان يه عـده پيدا شدند که يه روز شهيد بهشتي رو قاتل مرحوم طالقاني مي دونند و يه روز به سرباز ولي امر، لـقب عمر سعد مي دهند اصلا جاي تعجب نيست چون زمان پيغمبر(ص) هم ابوذر تبعيد شد هم مالک اشتر، خانه نشين و هم مقداد و سلمان مطرود. و اما اينکه چـرا براي آخـرين بار جـواب ايـن آقاي مشائي صفت رو ميـدم دو دليل داره.
*براي مطالعه ادامه مطلب به برگه اصلي مطلب مراجعه کنيد*
